پارت چهارم :

سودابه برای تعویض لباس به اتاق خودش رفت. چکاوک بسته‌ی نیم خورده شکلاتش را داخل جیبش گذاشت و گفت:

_ میگم سروین یه چند دست لباس اضافه واسه منم بردار دیگه خونه ما نریم.

_ چکاوک من رفتنم با خودمه برگشتنم با خدا!

دخترک سرتقانه سی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.